بابام انقد منو دوس داره که
ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ منو ﻗﺮﺑﻮﻧﯽ ﮐﻨه
ﻭﻗﺘﯽ میﺩﯾﺪ ﭼﺎﻗﻮ ﻧﻤﯿﺒﺮﻩ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎش ﺧﻔم
ﻣﯿﮑﺮﺩ :))))))
شمایادتون نمیاد به زمانی اینجا پست میذاشتم2000-3000تا کامنت میذاشتن براش...
البته حالا که بیشتردقت میکنم میبینم خودمم یادم نمیاد! :)))
یادمه آخرین باری که دوس پسر داشتم
.
.
.
.
.
تو Sims بود
اونم بش غذا ندادم مُرد! :|
ﻧﯿﻤﻪ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﻣﻦ،
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺎﺍﺍﮎ ﺗﻮ ﺳﺮﺕ،
ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻧﻢ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﺧﺒﺮ ﻣﺮﮔﺖ ﭘﯿﺪﺍﺕ
ﻧﺸﺪ ﺗﻮ،
ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻭﻭﻧﻢ ﮐﯽ ﻣﯿﺎﯼ،
ﻭﺳﻂ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺎﯼ ﺗﺮﻡ،
ﺯﻧﺪﻩ ﻧﯿﺎﯼ ﺍﯾﺸﺎﻻﺍﺍﺍ ﺣﻠﻮﺍﺗﻮ ﺑﺨﻮﺭﻡ |:
مردم نیمه گمشده دارن من وقت اضافه گمشده اشم ندارم...این چ وضعیه؟؟کی پاسخگوئه؟؟مسئولان رسیدگی عایا؟؟
ﺗﯿمت ﺍﺯ ﺳﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺴﺮﯾﻪ ﮔﻞ ﻧﺨﻮﺭﻩ بــــــــلند صلــوات =)))))
دختره نه سره کار میره نه دانشگاه،بیکار تو خونه نشسته میگه چرا کسی خاستگاریه من نمیاد؟!
خب برو بیرون ببیننت دیگه با جستجوی خانه به خانه که نمیان پیدات کنن :))
یکی از فانتزیهام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونهام پارچه سفید بکشم....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
وقتی برگشتم بتــکونمشون و خـــاک باشه که بـــره روووو هوا!
خیلی خداست این حرکت:)))
اونجا که قمیشی میگه :
هرگز نخواستم که تورو با کسی قسمت بکنم …
آدم فکر میکنه با ته دیگشه !!!
خب یکم از مدرسه بگم....راننده سرویس من یه آدم خیلی بی مزه اس!!
موقع برگشت به همه امون یکی یه لواشک میده هرروز،هردفعه هم چیزای چرتو پرت میگه امروز لواشک(مارک به به)که داد گفت:به به بخورید برید ددر!هارهارهار!میدونید جریانش چیه؟؟اون دوتا هم سرویسیم(یکیشون هفتمه اون یکی دوم دبیرستانه)گفتن:اره بگید:
راننده سرویس:دوتا بچه داشتن تو پارک بستنی میخوردن،عرزائیل اومد تو پارک رفت پیش بچه ها گفت :بچه ها چی میخورید؟ بچه هاگفتن به به!(حالا حواسش نبود به به مارک لواشکه اول داستان گفته بود بچه ها بستنی میخوردن)
عزرائیل هم گفت:به به بخورید بریم ددر!!هار هار هار!!
اون دو تا هم هرهرکرکر میخندیدن!!....من خل میشم تامیرسم خونه!!!
تومدرسه هم که هاله و ملیکااعصاب نمیذارن برای آدم!!ملیکا یا رو دستم نقاشی میکشه یا مقنعه امو میکشه یا دفتر-کتابامو خط خطی میکنه هرهرکرکر هم ب کارش میخنده ذوق میکنه...هاله هم که جدیدا خیلی وحشی شده!با مداد نوکی میزنه تو دستم وقتی داریم راه میریم منو میکوبه به دیوار ،چندشب پیش هم منو نگین و هدیه،رفته بودیم خونه ی هاله اینا که باهم عربی بخونیم(فرداش امتحان داشتیم)...داشتم قواعد رو روی تخته وایت برد مینوشتم یهو احساس کردم قطع نخاع شدم!!!!
یکم که توجه کردم دیدم هاله کتفمو گاز گرفته!!یا داشتم ازش کلمه معنیارو میپرسیدم،میره یه لنگ جوراب منو میپوشه میگه من پایِ یاسمنم!!بخدا قیافه اشم همینطوری شده بودیعنی توهم درحد انفجار هسته ایی هیروشیما!!
من حق ندارم سرمو بکوبم ب دیوار؟؟حق ندارم خودکشی محض کنم؟؟
از دعوای اول سال هاله و ملیکا و نگین هم نگم که ندونید بهتره!فقط درهمین حد بدونید ک این3تا به خون هم تشنه بودن...البت الان اشتی کردن...
یکی دیگه از دستبندام هم هاله سگ خور کرد(کش رفت برای خودش)تاحالا دو تااز دستبندامو برداشته براخودش،من دیگه پشت دستمو داغ کردم ک دستبندامو نشون این ندم!
...مدرسه ی شما چطوره؟؟
تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان هرچی که
دلمون
بخواد...
و آدرس
setareye5par.LXB.ir
لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 94
بازدید کل : 38154
تعداد مطالب : 552
تعداد نظرات : 1459
تعداد آنلاین : 1
Alternative content