جاتون خالی رفته بودم مشهد....چقدررررر مشهد تغییر کرده!!!
رفتم حرم کلی دعا کردم ولی واسه هیچکدومتون دعا نکردم!
چیه خو یادم نبود!!
وااااای موقع برگشت تو هواپیما(الان فهمیدید ما با هوا پیما رفتیم مشهد یا بیشتر توضیح بدم؟؟)
یه خانواده کنار ما بودن یه دختر کوچولوی ناز داشتن...اینقد گوگولی بود!
ولی...
برگشت ساعت12 بود منم میخواستم بخوابم...
دختره یا گریه میکرد یا ونگ میزد یا میگفت عزیزی عزیزی عزیزی
یا میگفت مامان یامیگفت اب میخوام یا میگفت بگل(بغل)!!!
یعنی من تو دلم فقط داشتم فحشش میدادم!!
خب اخه دختره ی بوووق کل هواپیما رو گذاشتی رو سرت خفهههههههه شووو دیگهههههههه!!
یعنی دلم میخواست از همونجا خودشو عزیزیشو مامانشو پرت کنم پایین!!
از همه بدتر دختره داشت دوساعت داد میزد اب میییییییییییییییخوام،مامانش همینطور داشت نگاهش میکرد
بعد از 200باری که گفت اب میخوام بالاخره مامانش گفت نمیشه خیلی اب خوردی!
خو میمردی زودتر بگی این بچه خفه شه؟؟
ولی درکل سفر خوبی بود!!
از امروز هم سعی میکنم پست زیاد بذارم!
راستی،ماه رمضان مبارک خروووووووها!!
(خروووو به لهجه ی شیرازی هست)
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان هرچی که
دلمون
بخواد...
و آدرس
setareye5par.LXB.ir
لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 31
بازدید هفته : 108
بازدید ماه : 174
بازدید کل : 39942
تعداد مطالب : 552
تعداد نظرات : 1459
تعداد آنلاین : 1