سلام این پست بوسیله ی دستان هنرمند یاسی نوشته میشه!!

چندوقت پیش باهاله قرارگذاشتیم بریم باغ دلگشا

خب سرساعت اماده شدمو سوارماشین شدم ک برم باغ

رفتیم ولی هرکاری کردم نتونستم درباغوپیداکنم هاله بهم زنگیدگفت یاسی کجایی؟؟جریانوبهش گفتم 

گفت توکجایی؟؟گفتم من کنار ی ایستگاه اتوبوس پیش ماشینمونم بالاترهم یه سوپرتلفنیه

گفت من پیش سوپرتلفنیم ولی کنار ایستگاه تورونمیبینم؟؟

جاتون خالی دوساعت حرف زدیم بعد من گوشیو دادم ب ددی گرامی که با ددی گرامی هاله بحرفه و اونجابود

که فهمیدیم من اشتباه شنیدم وقرار توباغ جهان نمابود نه دلگشا!!

یعنی زمین الان بیامنوبخور!

خلاصه رفتیمو هاله و هستی(سیس هاله)رودیدیم جالب اینجابود که منو هاله هردوتامون شال و شلوارمون سفیدبود!!

خب دیگه یکم بعدهم فرانک دوست هاله وهستی اومد و گشتیمو حرفیدیمو غیره!!

بعدرفتیم کافی شاپ باغ،نشستیم اونطرف تر یه گله پسربود اینقد سروصدامیکردن دلم میخواست بگم اقایون اشتباه اومدید طویله ازاون طرفه!!

ولی خب مراعات بقیه رو کردم

منوهاله شیک شکلاتی سفارش دادیم فرانک شیک شکلات بابیسکوئیت هستی هم اب انار(بده توجریان میذارمتون؟؟)

دوتاپسراز همون له کناری پاشدن اومدن طرف ما یکیشون ایستاد بود اون یکی از شونه اون یکی اویزون بود...من میگم ایناازباغ وحش فرارکرده بودن شمامیگید نه!!!

پسره ک مث درخت ایستاده بود گفت شمامافیا بلدین؟؟

هستی ک فداش شم هنگ کرده بود هی میگفت:چی؟؟چیا؟؟چی بلدیم؟؟

منوهاله نگاشون میکردیم ک فرانک به سمت گله اشاره کرد گفت:بفرمایید!!

پسره گفت :بلدنیستید؟؟

فرانک همچنان:بفرمایید!

رفتن ماهم  یکم بعدپاشدیم رفتیم

.

.

.

.

.

.

.

.

.

دنبال چی میگردید؟؟خب رفتیم خونه هامون دیگه!

تاپستی دیگر شماراب خدای بزرگ و مهربان میسپارم!!بووووق!!

نظرات شما عزیزان:

NeGin

ساعت19:42---28 تير 1392

yasi:دلت سووووووز بیاد!

NeGin

ساعت19:05---28 تير 1392

واقعا که....کی رفتین وبهم نگفتین؟!خیلی بدین!
yasi:هاله گفت میخواد منوتنهاببینه ب من چه برو یقه ی هاله روبگیر:p

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: